نَهانخانِه

راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر

نَهانخانِه

راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر

سلام خوش آمدید

و گفت : علم آنست که قدر خویش بدانی .‌‌..

  • ۲ نظر
  • ۰۸ شهریور ۰۴ ، ۲۳:۱۸
  • سجاد ...

شما هر جا که هستی برو توی یک مسجد و بصورت رندوم با چند نفر درباره ایمان و باور قلبی‌شان به خدا صحبت کن یا به نحوی سعی کن جای خدا را توی زندگی روزمره شان پیدا کنی ؛ در خواهی یافت خیلی از این جماعتی که صبح و ظهر و شب در صف نماز جماعت پَلاس اند ، اعتماد و نیازشان به خدا از مشرکان صدر اسلام هم کمتر و ناچیزتر است . 

مشابه همین بی‌مایگی را در روشنفکران هم خواهی دید ؛ آنگاه که در عالمی فراتر از کلمات و انتزاعیات و مجادله ها ، واقعیات خود را به شکل بی رحمانه ای بروز می‌دهند بی آنکه ذره‌ای از اخلاق و فضیلت و آزادگی و هر آنچه شعارش می‌دهند ، رنگ گرفته باشد .

ده سال پیش که غوغای گوش خراش برجام آسمان سیاست ایران را آلوده کرده بود ، دانشجویی بودم تازه به دوران رسیده که سر پرشوری برای دعواهای سیاسی داشت . یکی از کارهایم این بود که از مناظره های پر هیجان آن روزها یادداشت برمی‌داشتم تا مبادا روزی ، جایی ، محفلی حرف از توافق بشود و "من" حرفی برای گفتن نداشته باشم ! :) . آنقدر هم در این کار مهارت پیدا کردم که یکبار در مسابقات مناظره در موضع کسی که عقایدش را قبول نداشتم نشستم و صاحب عنوان شدم 😁😂

زمین این بازی اما آنجا عوض شد که روزی برای صحبت در مورد موضوعی دعوت شدم که حرفی برای‌اش نداشتم . دو ساعت مانده به مراسم ، در حرم حضرت شاهچراغ گوشه ای نشستم و فارغ از همه دعواها و مناظراتی که پیش از این دنبالشان میکردم ، برای اولین بار فهم خودم از مسئله مورد بحث را تقریر کردم . بجای اینکه سخنگوی حرف ها و استدلالات دیگران باشم ، این‌بار ترجیح دادم فهم خودم از مسئله را بنا کنم . این البته میراثی بود از روزگار حلقه مطالعاتی بچه های هیئت . جایی که ابتدا قرار بود فقط دور هم بنشینیم و و کتاب های شهید مطهری را بخوانیم ، اما یک بزرگتری ما را برد به سمت اینکه نباید یک خواننده صرف باشیم و لازم است مولف را نقد کنیم ولو اینکه او مجتهدی عارف باشد و ما دانش‌آموزانی چهارده پانزده ساله .

تعارف که ندارد ؛ من تازه بعد از ۲۰ سال جایی کارکرد عقل را یافته بودم که حرفی برای گفتن نداشتم ؛ که ترک عادت کردم و ناچار به سکوت شدم . انگار کن که تفاوت آدم ها را گاهی نه حرف‌هایشان ، که سکوتشان رقم می‌زند. 

یک دوستی میگفت این روزها استوری هر کس را پیش از اینکه ببینی ، میتوانی حدس بزنی در مورد چه می‌خواهد حرف بزند . گویی که دیگر کسی حرفی از خودش ندارد . همه سخنگوی افکار آماده دیگران هستند . همه حرف ها تکراری‌ست . خطبه های نماز جمعه همه شهر ها یکیست . روشنفکران هم دیگر تألیف نمی‌کنند، از دم ترجمه می‌کنند . آدم‌های یک آبادی کوچک مرغ خیالشان در همان آسمانی میپرد که برج نشین های فرشته و زعفرانیه !

نمی‌خواهم درس اخلاق بدهم یا به سیاق روشنفکران همه را جز خودم به بی عقلی  متهم کنم ، فقط تجربه شخصی ام میگوید خیلی از گزاره هایی که پیش‌فرض هایمان را تشکیل داده و یا عباراتی که لقلقه زبانمان است و محض محکم کاری و آرامش وجدان ، یک اتیکت عقلانی هم ضمیمه اش کرده ایم ، حتی اگر صحیح هم باشند ، بیش از آنکه حاصل کلنجار های عقلانی باشد ، زاده توهمات و آرزومندی ها و جوگیری هاست ؛ و اگر چنین نبود ، اینقدر بین حرف ها و عمل‌هایمان دوری نبود و اینقدر بر تصمیمات و اراده‌هایمان سست عنصری و انفعال و ترس چیره نبود. تصورم اینست آدمیزاد حقیقت عقل را نخواهد چشید مگر با این آفات مذکور پنجه در پنجه شود و گویی نسخه پریمیوم عقل را جز از راه مبارزه با این آفات نمی‌توان کسب کرد.

انگار که مقصد همه سیر و سلوک ها و بکن‌نکن های اخلاقی چیزی جز صیانت از عقل نیست ... [عجیب بود ؛ نبود؟!]

+ یک جایی امام رضاجان💚 گفته اند عقل آدمی کامل نمی‌شود مگر اینکه از ده خصلت بهره مند باشد [کلیک کنید و بخوانید] . من اول بار که این حدیث را شنیدم تا مدت ها درگیر خودم بودم و درگیر اینکه اصلا این عقل چیست که با همه نشانه های خردمندی در این روزگار منافات دارد ... 

پیشنهاد میکنم بخوانید و اگر به نتیجه ای رسیدید به اشتراک بگذارید. 

  • ۷ نظر
  • ۰۷ مرداد ۰۴ ، ۱۵:۴۷
  • سجاد ...

...

میگفت :

تو این دنیا دادِ  امام حسین علیه السلام رو سر جنازه بچه‌اش بلند کردن ؛

تو دنبال چیِ این دنیایی ؟! ...

تو دنیایی که بخاطرش قلب امام حسین رو شکستند هیچ خیری نیست ... ++

  • سجاد ...

...

«جَهِّزُوا انفُسَکُم بِالصَّلاحِ و السِّلاحِ» +

  • ۱ نظر
  • ۲۴ خرداد ۰۴ ، ۰۹:۲۷
  • سجاد ...

هیچکس در زندگی حقی بیش از آنچه انتخاب کرده را ندارد ...

  • ۴ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۴:۳۷
  • سجاد ...

 از کران تا به کران، لشکر ظُلم است ولی

از اَزَل تا به اَبَد، فرصتِ درویشان است 🌱🍃

+ این بیت از زمزمه‌های امشب بود .اینکه زمزمه چیست را [اینجا] شرح داده ام .

  • ۳ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۰۳:۲۳
  • سجاد ...

قطعه اول :: متن آخرین نشریه که هواپیمای ارتش اشغالگر بر روی مردم نوار غزه پخش کردند

پس از وقایع اخیر و برقراری آتش‌بس موقت، و پیش از آنکه طرح اجباری ترامپ اجرایی شود—طرحی که شما را مجبور به کوچ اجباری خواهد کرد، چه بخواهید و چه نخواهید—ما تصمیم گرفتیم آخرین فراخوان را به شما ارائه دهیم، برای کسانی که خواهان دریافت کمک هستند و در عوض آماده‌اند به ما کمک کنند، ما بدون هیچ درنگی به یاری شما خواهیم شتافت.  

 

به وضعیت خود توجه کنید: اگر تمام مردم غزه از روی زمین محو شوند، نقشه جهان تغییری نخواهد کرد، هیچ‌کس شما را درک نخواهد کرد و هیچ‌کس به فکر شما نخواهد بود وشما را تنها در سرنوشت محتوم خود رها خواهند کرد.

 ایران حتی توان محافظت از خود را ندارد، چه رسد به اینکه از شما دفاع کند، شما خود شاهد بوده‌اید که چه اتفاقاتی برای آنها رخ داده است.

 نه آمریکا و نه اروپا هیچ اهمیتی به غزه نمی‌دهند، حتی کشورهای عربی که زمانی متحد شما بودند، اکنون به ما پول، نفت و سلاح می‌دهند و برای شما کفن می‌فرستند.

 زمان زیادی باقی نمانده است و بازی به پایان خود نزدیک می‌شود، هر کس که بخواهد قبل از از دست رفتن فرصت، خود را نجات دهد، ما اینجا هستیم تا روز قیامت.

 

+ قطعه دوم ::

  « ای اهل کوفه گرفتار شما شده ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید: کرهایى با گوش هاى شنوا، گنگ هایى با زبان گویا، کورانى با چشمهاى بینا. نه در روز جنگ از آزادگانید، و نه به هنگام بلا و سختى برادران یک رنگ مى باشید. تهى دست مانید. اى مردم شما چونان شتران دور مانده از ساربان مى باشید، که اگر از سویى جمع آورى شوند از دیگر سو، پراکنده مى گردند ... » [خطبه ۹۷ نهج البلاغه ]

 

+ قطعه سوم :: مثل امروزی اینچنین گفت : 

 «فردا که نیستم ارزش حیات مرا خواهید یافت، و رازهای‌ درونم برایتان آشکار خواهد شد،و آنچنان که باید مرا خواهید شناخت پس از اینکه جایم را خالی‌ دیدید، و دیگری‌ به جای‌ من قرار گرفت.»

________________________________________________________

+ در هر نقطه از تاریخ جایی ست که آدم ها را بین دو انتخاب مخیر خواهد کرد  و از آن گریزی نیست ‌. و سجاد ! تویی که این متن را مینویسی و نهیب های علی بر انسان‌نماهای زمانش را به نشانه دل‌گرفتگی از روزگار خودت منتشر میکنی ، در آن نقطه هولناک و سرنوشت ساز چه انتخابی خواهی داشت ؟ چه تضمینی است همین خود تو مخاطب این نفرین ها و ملامت ایشان نباشی ؟  شیخ اسماعیل می‌گفت اعتقاد آدمیزاد چیزی نیست جز نیاز هایش . می‌گفت اگر میخواهی بی‌پرده بدانی به چه چیزی ایمان داری از خودت بپرس «به چه چیز نیاز داری ؟» . و یک جمله خیلی نقطه زن داشت که می‌گفت مردمان کوفی امام حسین را دوست داشتند اما به او نیاز نداشتند . همینها بودند که عدم نیازشان به امام حی و حاضر ، تبدیلشان کرد به خسارت زده ترین مردمان تاریخ ...

 آقا سجاد ! حالا که تو به من بگو ؛ با خودت چند چندی برادر ؟ امشب که شب قدر است چه را تمنا خواهی کرد ؟ هان ؟!!

[ختم کلام]

 

  • ۳ نظر
  • ۰۲ فروردين ۰۴ ، ۲۰:۳۸
  • سجاد ...

ما را که به هیچ میفروشند ، ای خواجه نمیخری غلامی؟!

  • ۲ نظر
  • ۲۹ اسفند ۰۳ ، ۱۴:۵۴
  • سجاد ...

من یه دهاتی ام ؛ رسم شما شهری ها رو بلد نیستم ؛ به آداب شما شهری ها هم بلد نیستم حرف بزنم 

... من همون بچه ای ام که زیر آوار مونده بود خانواده اش فرار کرده بودند 

 

+ این حرف های شیخ اسماعیل رمضانی بود در آخرین شب حضورش در سحر نشینی های رمضان ۱۴۰۳ نجف . این کلام و بغضی که پشت این کلام بود ، واقعی ترین توصیفی بود که میشود از «وضعیت» داشت ؛ توضیح‌اش کمی برای ناهم‌زبان‌هایی که مرا از دور ، از پشت پوست و گوشت و استخوان ، و از قاب مورد علاقه خودشان میبینند سخت است . القصه نام و یاد شیخ اسماعیل رمضانی در خاطرم نشست کنار تصویر آن پیرمرد طبسی ، درست همان‌جایی که نام منصور نظری و وحید اشتری و ... را در خاطر سپرده ام . این وسط جای یکی خیلی وقت است که خالیست و دلم برایش عمیقأ تنگ است !! ؛ همین ؛ یاعلی 🍃

  • ۰ نظر
  • ۲۸ اسفند ۰۳ ، ۰۰:۱۶
  • سجاد ...

یکی از اساتید مو سپید کرده تاریخ ، از پس سالها مطالعه و کاوش در صفحات به یادگار مانده از چندین هزار سال زیست ابنا بشر ، نقل به مضمون چنین می‌گفت که « این از بدشانسی های معاویه بود که معاصر و هم روزگار کسی چون علی💚 بود» وگرنه همین معاویه که نامش در تاریخ با ننگ و نیرنگ عجین شده ، در دوره‌ای دیگر و هم عصر با حاکمانی دیگر اگر می‌زیست ، می‌توانست حاکمی شمرده شود پر آوازه ، مزین به دانش و قدرت و تدبیر و میانه روی !

بنظرم یکی از بدشانسی‌های تازه به دوران رسیده‌های این روزگار ، چه از نوع روشنفکری اش ، چه از نوع دینی اش و چه آن ملغمه‌ی نچسب و بدقواره ترکیبی اش ، این است که با کسی مثل سید حسن نصرالله هم روزگار بوده است . 

آدم تازه به دوران رسیده چنین است که بر یک خروار از مفاهیم دهان پر کنی چون انسان ، آزادی ، فقاهت ، تقیه و ... می‌آویزد و یک روزی که زمانه مفاهیم جدید اقتضا کرد لاشه تهی از معنای آن مفاهیم را در گوشه ای چال می‌کند . شاید هم این مفاهیم را به موزه ها بسپارد تا همینطور بکر و لوکس و دست نخورده باقی بمانند جهت مشاهده بازدید کنندگان . آدم تازه به دوران رسیده وقتی از مفاهیم حرف می‌زند چیزی جز یک تصویر مبهم ارائه نمی‌دهد تا هر چه را بخواهد بتواند بر قامت ناساز آن کلمه ها بپوشاند . اما قد آدم ها آنجا معلوم میشود که پای مصادیق به میدان می‌آید ، و اصلا همه دعوا ها اینجاست ؛ بر سر مصادیق . وگرنه تا وقتی مفاهیم سوژه اند ، همه در قامت رستم دستان رجز میخوانند و مبارز میطلبند . این غربال مصداق‌هاست که واقعیت را رقم می‌زند و تاریخ را به پیش میراند ، نه توهم تخدیری مفاهیم .

سید شهید مقاومت ، برای کلمه ها جان میداد . برای آنها آبرو می‌خرید . بر لاشه بی جان مفاهیم از معنا تهی شده ، می‌دمید و معنا خلق میکرد . در روزگاری که آدمیزاد خودش را هم فراموش کرده بود ،  سید مقاومت احیاگر انسان و انسانیتی شد که شعارش را دیگران میدادند ؛ برپا دارنده پرچمی شد که هزار هزار عمامه به سر بی‌خاصیت زیر آن به اسم و رسم رسیده بودند ؛ و طبیعتاً بیخود نیست، کوتوله ها و انسان‌نماهایی که نان از پوکی و سستی و ناراستی واژه ها میخورند ، این قامت و تجسم انسانی را برنتابند ، او را انکار کنند و بر او سنگ بزنند ؛ که اگر خوب دقت کنی درخواهی یافت بر نقش خود که در آب می‌بینند سنگ میزنند ...

سید شهید 🌱

  • ۱ نظر
  • ۰۶ اسفند ۰۳ ، ۰۱:۵۹
  • سجاد ...

خداوندا
در جهان ظلم و ستم و بیداد
همه تکیه گاه ما تویی
و ما تنهای تنهاییم
و غیر از تو کسی را نمی‌شناسیم
و غیر از تو نخواسته‌ایم که کسی را بشناسیم ...
ما را یاری کن که تو بهترین یاری کنندگانی🌱

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب