...
سینه ام سنگین است از غم ها و حرف هایی که یا نمیشود گفت یا با هزار زور و زحمت و کنایه باید گفت . عجالتا همین را بگویم که عمیقا دلتنگم ؛ از چه و برای چه ؟ بماند . باشد که روزی بر ملا شود . داستان حسنک وزیر را حتما توی کتاب های مدرسه خوانده اید. در تاریخ بیهقی طی سه فصل این داستان را نقل کرده اند و در پایان فصل سوم که حسنک را بر دار کردند و بر وی سنگ زدند ، راوی کار را با این کلمات تمام میکند :
... این است حسنک و روزگارش. و گفتارش، رحمة اللّه علیه، این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت. و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستد نه زمین ماند و نه آب، و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمة اللّه علیهم. و این افسانهیی است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. [+]
و من بیچاره این جمله آخرم :
احمق مردا که دل درین جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت بازستاند ...
++ یادتان نرود ؛ دعا کنید ...
- ۰۴/۰۸/۲۲
حتی اگر آن روز در کاسه ی چشم های ما گیاه روییده باشد...